نوشته شده توسط : علي402

 

گفتم : تو ش‍‍‍‍ـیرین منی. گفتی : تو فرهـادی مگر؟

گفتم : خرابت می شـوم. گفتی : تو آبـادی مگـر؟

گفتم : ندادی دل به من. گفتی : تو جان دادی مگر؟

گفتم : ز کـویت مـی روم. گفتی :تو آزادی مگـر؟

گفتم : فراموشم مکن. گفتی : تو در یادی مگر؟

                                                                        

 

                                                                       

                                        چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد

                                        چه نکوتر آنکه مرغ‍‍ــی ز قفـس پریده باشد

                                        پـر و بـال ما بریدند و در قفـس گشـودند

                                        چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد

                                        من از آن یکی گـزیدم که بجـز یکـی ندیدم

                                         که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد

                                        عجب از حبیـبم آید که ملول می نماید

                                         نکند که از رقیبان سـخنی شـنیده باشد

                                         اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند

                                         به کسی مبـاد از ما که بدی رسـیده باشد.

 

 

 

http://ali402.loxblog.com/ يادتون نره

:: بازدید از این مطلب : 734
|
امتیاز مطلب : 95
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 دی 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علي402

 

 

                              منطقه بشارت اليگودرز

ابشار افرينه پلدختر لرستان

مخلص شما علي 402

 

                                                                  آبشار بيشه شهرستان دورود در زمستان

 

http://ali402.loxblog.com/ يادتون نره

:: بازدید از این مطلب : 897
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : یک شنبه 10 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علي402
آورده‌اند كه نديمي از ندماي اميرالمؤمنين مأمون, شبي در خدمت او سمري مي‌گفت و از نظم و نثر در پيش وي دري مي‌سفت. پس در اثنايِ آن گفت كه: در همسايگيِ من مردي بود ديندارِ پرهيزگار, و كوتاه دستِ يزدان پرست. چون مدتِ حياتش به آخر آمد, و اجل بر املِ او غالب شد, پسري جوان داشت و بي‌تجربه؛ او را پيش خود خواند و از هر نوعي او را وصيتها كرد و در اثنايِ آن گفت: اي جانِ پدر, آفريدگارِ عالم- جلّ جلاله- مرا مال و نعمتي داده است و من, آن را به رنج و سختي, حاصل كرده‌ام؛ و آسان آسان به تو مي‌رسد؛ نمي‌بايد كه قدرِ آن نداني و به ناداني آن را به باد دهي. جهد كن تا از اسراف كردن, دور باشي و از حريفانِ پياله و نواله كرانه كني.
و من يقين دانم كه چنانكه من به عالم آخرت روم, جماعتي از ناهلان, گردِ تو در آيند و يارانِ بد, تو را به فسادها تحريض كنند و تمامت اين مالِ تو تلف شود.
باري, از من قبول كن كه اگر اين همه ضياع و متاع بفروشي, زينهار تا اين خانه نفروشي كه مردِ بي‌خانه چون سپري بود بي دسته. و اگر افلاسِ تو به نهايت رسد و نعمتِ تو سپري شود و دوست و رفيق, خصم شوند, زينهار تا خود را به سؤال بدنام نكني؛ و در فلان خانه رسني آويخته‌ام و كرسي نهاده, بايد كه در آنجا روي و حلقِ خود را در آن طناب كني, و كرسي از زير پايِ خود برون اندازي. چه مردن به از زيستن به دشمنكامي.
پدر, جوان را اين وصيّت بكرد و به دارِ آخرت, رحلت كرد. پسر, چون از تعزيت پدر باز پرداخت, روي به خرج ِ اموال آورد, و در مدت اندك, تمامت آن مالها را تلف كرد و آنچه عروض و اقمشه بود جمله بفروخت, و جز خانه, مر وي را هيچ ديگر نماند. و كار فقرو فاقه و عُسرتِ او به درجه‌اي رسيد كه چند شبانروز گرسنه بماند و هيچ كس او را طعامي نمي‌داد.
پس وصيّت پدرش, ياد آمد. برفت در آن خانه كه رسن آويخته بود و كرسي نهاده. بيجاره از غايتِ اضطرار به استقبالِ مرگ باز شد و در آن خانه شد و رسني ديد از سقف معلّق و كرسي در زير آنه بنهاد و حيات را وداع كرد و بر كرسي شد و رسن را در حلقِ خود انداخت, و كرسي را به قوّت پاي, دور انداخت. از گراني جُثّة او, تيرِ آن خانه بشكست و ده هزار دينار سرخ از ميان تير بيرون افتاد.
چون جوان, آن زر بديد, بغايت شادمان شد, و دانست كه غرضَ پدر وي از آن وصيّت, آن بوده است كه بعد از آنكه جامِ مذّلت, تجرّع كرده باشد, چون زر بيابد, دانسته خرج كند.
پس, جوان دو ركعت نماز بگزارد و آن زرها به آهستگي در تصرّف آورد و اسبابِ نيكو بخريد و زندگاني ميانه آغاز كرد و از آن واقعه, از خوابِ غفلت بيدار شد و بغايتي متنبّه گشت كه حكيمِ روزگار شد.
و فايدة اين حكايت آن است كه مرد مُسرِف, آنگه از خواب بيدار شود كه مال از دست بداده باشد و از پاي در آمده بُود.   
..........................................................................................................................
 
 
روزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند... و او را بدینگونه سیر نمایند. بعد از 70 سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم.
آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد. طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، آتش پرست 3 قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد.

سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت... مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟

به اذن خدای عز و جلٌ ، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهابی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم... تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی...

مرد با شنیدن این سخنان منقلب شد و به عبادتگاه خویش بازگشت و توبه کرد             

 

http://ali402.loxblog.com/ يادتون نره

:: بازدید از این مطلب : 667
|
امتیاز مطلب : 98
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علي402


 تقديم به خواهرهاي عزيزم

شـوق پـرکـشیـدن است در سرم قـبول کـن
دلشکـسته‌ام اگـر نـمی‌پـرم قــبول کـن

ایـن کـه دور دور بـاشم از تـو و نبـینـمت
جـا نـمی‌شود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن

گـاه، پـر زدن در آسمان شعـرهـات را
از من، از مـنی کـه یـک کبـوتـرم قبـول کـن

در اتـاق رازهـای تـو سرک نـمی‌کـشم
بیــش از آ‌نـچه خـواستی نـمی‌پـرم،‌ قـبول کن

قـدر یـک قـفس که خلوتـت به هم نـمی‌خورد
گــاه نامه می‌بـرم می‌آورم،‌ قــبـول کــن

گفته‌ای که عشق ما جداست،‌ شعرمان جدا
بـی‌تـو من نه عاشقم، نه شاعـرم،‌ قبول کن

آب
وقـتی آب ایـن قدر گـذشته از سـرم
مـن نمی‌تـوانـم از تـو بـگذرم،‌ قـبول کن

     عكاس خودم باور نميكنيد مگه چمه چلاقم يا يه وري 

http://ali402.loxblog.com/ يادتون نره

:: برچسب‌ها: ,
:: بازدید از این مطلب : 725
|
امتیاز مطلب : 90
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علي402

 

به تركه ميگن سبز ليمويي رو توصيف كن.

تركه ميگه شما ابي آسماني رو در نظر بگيريد، ب ش ا ش توش

 

شبي بياد ماندني با كنسرت هايده و مهستي

مكان سواحل زيباي بهشت توسط تورهاي 747 ايران اير..............

 

شاد برويد و شادروان برگرديد(روابط عمومي هواپيمايي ايران)

 

هر مردي بايد يك روزي ازدواج كند چون شادي تنها چيز زندگي نيست...

 

تركه از امتحان راخنمايي رانندگي مياد بهش ميگن بابات فوت كرده، تركه ميگه مار زدش ، ميگن اره ، باز تركه ميگه از پشت زدش ، ميگن اره از كجا ميدوني.

تركه ميگه مار مقصره.........................

 

ميگن مردهاي مجرد كمتر از مردهاي متاهل عمر ميكنند، اما مردهاي متاهل بسيار بيشتر از مردهاي مجرد آرزوي مرگ ميكنن

 

به تركه ميگن دوست داري بچه ات پسر باشه يا دختر، ميگه فرقي نداره،سالم باشه،ميخواد سگ باشه

 

وقتي خداوند غضنفر تركه رو آفريد فرشتگان به خداوند گفتند سجده كنيم، خداوند گفت فرار كنيد چون سنگ

دستشه 

 

زن اصفهانيه سكته ناقص ميكنه بعد اصفهانيه ميگه خانم جان چرا هيچ كاري رو نميتوني كامل انجام بدي هااااااا

http://ali402.loxblog.com/ يادتون نره

:: بازدید از این مطلب : 860
|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : سه شنبه 17 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علي402


آيا ميدانيد: قله دماوند بيست و سومين قله بلند جهان است.

آيا ميدانيد: يك چهارم استخنهاي بدن در پا قرار دارد.

آيا ميدانيد:بيشتر سردردهاي معمولي از كم نوشيدن آب ميباشد.

آيا ميدانيد: نعناع، سكسه و تنگي نفس را شفا ميدهد.

آيا ميدانيد: تقريبا يك سوم وزن يك زن و يك دوم وزن يك مرد ماهيچه تشكيل ميدهد.

آيا ميدانيد : به طور متوسط روزانه، 12 نوزاد به خانواده  ها اشتباه داده ميشود.

آيا ميدانيد : بيشترين ضربان قلب  را قناريها با1000 بار دقيقه و كمترين را فيل ها با 27 بار در دقيقه دارد

 

آيا ميدانيد: طول تقريبي رود نيل كه بزرگترين رود جهان است در حدود 6600 كيلومتر است

http://ali402.loxblog.com/ يادتون نره

:: بازدید از این مطلب : 734
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علي402

 

 

http://ali402.loxblog.com/ يادتون نره

:: بازدید از این مطلب : 665
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : یک شنبه 15 اسفند 1385 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد